ArefFbr - Fajr lyrics

Published

0 76 0

ArefFbr - Fajr lyrics

باکتریا سلام پاشید از خواب گفتم که برمیگردم روشن کنید ماشین دستگاتونو حرکت کل روزو وقت دارید بکنید هر کاری من هرجا میرم مثل شما رو نمیبینم پدرسوخته ها یه ژست با احساس یه جسم با ادراک یه اسم به نام خاک دمتون گرم خوب سرکارید من یه عمره چرخیدم به فکره اونایی که عمره چرخیدن و گفتن ثوابه عشق است شفا گرفتن بیماری شفا گرفتی ؟ نگرفتی هم که دمت گرم شرّت کم من بی آبرو صد هزار سال دیدمتون داغ شدم از اول روزمین جا واسه همتون بود راهو کج رفتین من بی آبرو صد هزار سال دیدمتون داغ شدم بچه زر نزن که یه تنه میزنم بت ... خودآزاری جیغ و داد چیدن آجر واسه کارخونه خداسازی اشکاتونو نگه دارید حقیقت تلخ تره مثل خوشحالا جیغ بزنید دزدا بازی میکنن سلول های کیهان از کی اشرف شدن شما رو باید چوب تو کونتون کرد کشید بیرون فرستاد آزمایشگاه تحقیق کرد چی تو مغزتون میگذره وابسته به تابشید زمین اجارست نگید مالکید آخرین صبح تو راهه دیگه برنمیگردم سرد سرد فقط شب فقط شب اختراعاتتون شروع میشه بعد رفتن من بهترین صبحانه آماده برای آخرین فجر اسمم آدمیزاده اومدم واسه ی حاکمیت اشتباه طبیعتم منو زایید بهش خیانت کردم ولی هستم زیاد زبون نریز زبون بسته تو رَم خاموش میکنم اگه نداشته باشی ضرورتی لخت بودم الان نه عادت دارم سوارشم برنامه اینه میام بالا آتیشتو آتیش میزنم خاموش میکنم ساختمون میسازم روش آسمونیا مشروط زمین پایتخت کیهانه بم بگو که بودی مرید کی ؟ بهم بدید محیط زیست ببین چی میسازیم به هیچی نیاز نیست انسانم سالمم شاهم دنبال تسخیر یک جای دیگم امسال نه سال بعد شاید ! این دنیا اونقدرا هم گیج کننده نیست هیچی غیر ممکن واسه ی آدمی که سیب و کنده مال منه زیر و بمش همه ی شما جزئی از یه طرح بزرگترید قابل کشفم نیست این شده عامل بدبختی بامزه تر پشه کی داند که این باغ از کی هست تاریکه در اصل همه جا ما حاصله چند ثانیه جرقه ایم که میلیون ها سال رقم خورد عین تمام ذرات در حال شدن و لولیدن که بهش میگن تنش و جنگ موجودات ریز زیر میکروسکوپ که با سرعت به هم میخورن تکثیر میشن بهش میگن عشق تبدیل میشن بهش میگن مرگ دارای طول عمر کم و عشق جاودانگی واس همین واسه بهشت میجنگن بهش میگم کج فهم یه خود محور احمق یه روز تو باغ وحش حیات راه میرم یه هزارتوی تاریک شامل تمام حیوانات قفس اول یه تک سلولی قفس دوم نفهمیدم چی بود سومیو خوب شناختم از کنارش رفتم دور شدم هه طرف جدم بود آخرین قفس یه انسان در حال مطالعه تو دستاش یه کتاب تو قفس به دنبال حقیقت