لالایی دودُ بابایی تو چُرت سالا بی پولُ دارییش بود فحش که کوچولو میگرفت از طلب کارا به بابا نمیداد با خودش میگفت باباجونم از این فشارا نمیخواد هر دفه دست بابائه میرفت سقوط کنه ، بچه مینشست ببینه ایندفعه نوبت ِ کدوم گله فرشه که بسوزه با سیگار رو فرش و جای سوختگی نوستالژیای بچگی بود تریاک و آلودگی نوستالژیای بچگی دعوای خونوادگی نوستالژیای بچگی نوستالژیای بچگی ِ یه بچه ای که هیچی نفهمیده بود از بچگیش جز دیدن دوتا حالت خماری نئشه گی نئشه گی افسردگی دست بابایی شل یه سقوط دیگه رو گل یه سقوط دیگه رو گل همیشه انگار یه چیزیش هست.. انگار یه چیزیش هست همیشه انگار یه چیزیش هست.. کانون ِ گرم خونواده بارون ِ سرد تو نگاهش سرشتش به پوچی رسید بابا تو چُرته مامانی قهره آره واسه کوچولو حالا کی قهرمانه گناهش چیه که بدنیا اومده تو خونه ای که صورتا عین بُرج زهره ماره بُرج قبل اجاره بُرج بعد اجاره بابا ، خرید یه نسیه اسیره قسطه همیشه مثل مُرده سرده آره سرده آره آغوشُ نفهمید آغوشش بدترین آموزش پرورش تو محیط بی عشق عصبی آلوده دهنی که بوی سیگار میداد زیاد نبوسیدش دستی که بوی سیگار میداد نوازشش نکرد دنیارو رنگی میدید از تو خاکستری میشد حرفاشو قرینطینه کرد دم از شرایطش نزد روحش شد فرش زیر پاش پُر از سوختگی پُر از زخم بی حساب بزرگ شد اما آتیش گرفت کودک درونش موند یه مشت خاکستر از بچگی به جاش تو چشاش همیشه انگار یه چیزیش هست انگار یه چیزیش هست همیشه انگار یه چیزیش هست.. انگار یه چیزیش همیشه انگار یه چیزیش هست.. به تنهایی جایی که سر میزد زانوهاشه همیشه انگار یه چیزیش هست نه یه طرف ِ تاریک داره نمیشه ببینیش اصلا یه خلوت داره به عمق نداشته ها یه لبخند پُر از توهم نوازش ها داشته هاش رُشد نکرد خاکش خوب نبود یه ظرفم داره پُر از بذر نکاشته ها زخمی و رنجوره خیلی وقتام تلخه تلخی بامزه بودنو میفهمه روزاش ذوج خونه میمونه اکثرا فرده بیرونم باشه جریمش چند قلم درده اولاً سرده دوماً خنده ی آدما رو می بلعه شاد بودن یادش رفته اشک میده بیرون می گنده سوماً تنهایی روو تنهایی میچینه توو تنهای بعدش کمبود محبت داره انبوه اندوه انباره دلش سرکوب سرکوب ته مایه ی عشق همیشه انگار یه چیزیش هست..