ورس ۱ صادق: دوباره بارید از آسمون شهر برفـــــ // زوده ولي پاييز نيومده در رفت ميان پايين از بالا دونه هاي برفـــــ // الهي شكر همه چي روبراهه من همون که روزی بود ، اونقدی که روزی بود // راضی بود ، بسش بود ، دنیا توی دستش بود زیر پاش لغزش شد ، دنیاش بی ارزش شد // طرد شد ، سرد شد ، توی مشکل غرق شد شدش يه مَرده مُرده بين زنده ها // همیشه تكــــ و تنها دور از اجتماع دير اومدي زود رفت ، غرورش رو خورد كرد // امروز و فرداهاش از ديروزش پوچتر تكوندم شونه هامو ،‌ اشكــــ روي گونه هامو // واسادم رو جفت پاهام ، زير پرچم خدام كندن کلاً از همه ، اين آدماي مسخره // حتي شهرم پر تنش هر روزش يه جور مسئله همخوان: همينه ساز زندگي و غم ، با مسير تارش ، ميمونه با من ، با پاي پياده ورس 2 حسين: يه نگا بنداز توي شب // چراغا روشنن توي شهر همه چي قشنگه اما از اين بالا مثه بارونِ زير چتر حسه شاعرانه ندارم اصلا" // يكــــ از خودم دو از اين آدما خستم که قف میشن رو شعرایه فیریکیه فروغُ// تلخی حقیقت و شیرینی دروغ همه گــُمن و يه جوري نقشن // يا بُکنن، يا تو فاز پايين و پرچم يه سري تو همين رنگا مي ميرن // يه سري تو نخ جيب و نتيجه چند چند حرفام نقده ، نسيه ني // تو گوش خريدار بيار ، من مسير روقیر تنها باش چون واست مفيده // مثه من ، يكي كه سايه اش سفيده